نام رمان:یک نگاه
ادما،وقتی احساس میکنن وجود یه نفر تو قلبشون در حال تپشه…ناخودآگاه بدون فهمیدن
طرف،ازش نگاه بر میگردونن…نمیتونن باهاش چشم تو چشم حرف بزنن،وقتی تو چشماش نگاه
میکنن هول میشن…سرمو انداخته بودم پایین،عشقم بعد مدت ها ندیدنش بدون هیچ خبری رفته
بود،دوستم(فواد)مجبورم کرده بود تو ویلایی باشم که ادماشو نمیشناسم…و هیچ چیز فاجعه تر از
این نبود که دلم پیش یکیشون گیر کنه …و ندونم چطور با مهلت یه ماهه ای که دارم باید کنار بیام…